دیدین وقتی یه ببر آهویی رو به چنگال تنومندش میگیره؟ ...آهو اول سعی میکنه ...دست و پا میزنه ....ولی بعد به یک آرامش غریب قبل از مرگ میرسه ....دیگه تلاشی نمیکنه در حالیکه هنوز زنده است ...خودش رو در اختیار شکار چی میذاره ....ولی هنوز چشاش بازه .....
این پست را تقدیم میکنم به همه زنان غوطه ور در اشک و تنهایی اونهایی که یه چشم به درب اتاقشون دارن و یه چشم به ساعت
اونایی که دیگه تماسهای ناشناس با تلفن همراهشون براشون عادی شده ...آدمهایی متشکل از زخم خورده هایی مثل خودشون یا گاهاً فرصت طلبهای اخاذ
((الو ...سلام ...من از همسرت بار دارم یا تکلیف منو معلوم میکنین یا آبرو و حیثیت براتون نمیذارم))
این پست رو تقدیم میکنم به همه زنهایی که یک قدم از غیرت موجودی به نام مرد جلوتر هستن....اونایی که با خودشون یه قرارداد امضا کردن با مفاد پس دادن تاوان ناجوانمردیه یکی دیگه ...همونی که باهاش کنار سفره عقد نشستن
تقدیم به همه زنهایی که دیگه اگه یه روز ببینن دنیا بهشون لبخند زده ...اونقدر میخندن تا گریه شون بگیره ....و در همون حال از خودشون میپرسن امروز چرا همه چی برعکس شده ؟!
منو ببخشین اگه موقع انتخاب یه موزیک برای این پست بغضی همیشگی گلوم رو فشرد
منو ببخشین که برای لحظه ای حیثیت زنهای غیرتمند این جامعه رو با اشکی از ته دل خدشه دار کردم
شب و امید
او بود و یک سبد بغض حقارت ....او بود وچشمانی تهی از لبخند.... او بود ولبهایی به هم دوخته شده حاصل از دعوت ناجوانمردانه ای به سمت سکوت
او بود ویک غروب تکراری با تفاوت غم انگیزی آغشته به پائیز.... او بود وتوشه دردی که هر چه از آن برداشت میکرد تمام نشدنی بودنش رازیادی به رخ میکشید
او بود وغم پنهان نادیده شدن... .او بود ودلواپسی ،دغدغه ....
اوبود وکوچه ای تنگ وباریک وعبوری تلخ از کنار خانه دوستی که شاید میتوانست محکم ترین تکیه گاه او باشدو لی نیست ....او بود ودوباره تاریکی که برای مقابله با آن دعایی میطلبید :خدا کند ننه صدف چراغ ایوانش را روشن گذاشته باشد
او بود ودوباره باز کردن درب خانه به آهستگی پرواز یک شبنم تا مبادا صاحب خانه خاطرش آزرده گردد
اوبود وپله هایی که همیشه آنموقع شب زیادی از هم فاصله می گرفتند و مأموریت ربودن آخرین نیروی بازماندهء وجود یک کارگر تمام وقت راالحق که بخوبی به انجام میرساندند.....او بودودوباره بچه ها.... او بود چشمان کوچکی که گناهی بجز نداشتن پدر را مرتکب نشده بودند...او بود و کوران خستگی که با باز شدن درب تنها اتاق خانه به عمق محفل تنهایی بچه هانفوذ میکرد...او بود ودرک حقیقت کم بودن وقت بچگی کردن بچه هایش برای مادر.....اوبودخبر قتل عام مورچه های بزرگ کنار باغچه توسط بچه کوچکش... .اوبود ویک لبخند گذرا حاصل از عشق قدرتمند مادری که مبارزه میان خود وغصه بیرون از خانه را قبول کرده بود
او بودو دوباره قبضهایی که باید پرداخت میشد ...او بود و صدایی نرم ولطیف ولی تا سر حد مرگ حقارت آمیز:مامان گشنمونه
او بود وترفنداماده کردن غذایی که حتی الامکان حجم دروغینی به خود بگیرد
که....به ناگاه زن صاحب خانه البته نه باریتم ستاندن حق همنشینی که با ملایمتی غریب به شیشه مشجر در کوبید .مادر دلنگران از نا بهنگامی این فراخوان ،خیره به پاکتی ماند که خانم صاحب خانه کف دستش گذاشت
ومحتوای پاکت چیزی جز مائده آسمانی نبود
خبر پذیرفته شدن فرزند بزرگش در یک مدرسه خیریه
اکنون اوست ویک لیوان آب خوش...اوست ودو رکعت نماز شکرانه ....اوست ودستهایی که سرمای آب حوض را موقع شستن بشقابها نمیفهمیدند.... اوست وآغوشی که نه از سر دلسوزی تکراری همیشگی که از سرپاداشی به بیرون راندن خستگی روحش به فرزند بزرگ اعطا میکرد... اوست وخواب عمیق ورویایی شیرین.... اوست وصبحی دل انگیز همانند صبح روز عید.... اوست و تحملی غریب ومضاعف برای به دوش کشیدن سبد حقارتش وعبور از کوچه ای که خانه دوست وتکیه گاه احتمالی او را در خودجای داشت..... اوست وباز شدن لبهای محکوم به سکوت دیروز :خدایا به امید تو
درود بر شما آوا خانم محترم و دوست داشتنی
من مدتیه که مطالب وبلاگ زیبا و آموزنده شما رو میخونم
امیدوارم دوستان فهیم و با شخصیتی مثل شما همیشه بروز باشن
اینجا بی جمع دوستان لطفی نداره و پر شده از آدمای حقیر که اصلا درکی از روابط انسانی سالم ندارن
منتظر مطالب جدید و آموزنده شما هستم
استاد آوا.......نوروز رو به شما و خانواده گرامیتون تبریک میگم و سالی پر بار و پر از خیر و برکت و شادی رو واسه هممون آرزو میکنم امیدوارم مثل گذشته بتونیم دور هم جمع بشیم.....جمع خوبی رو درست کرده بودیم ....اما..... سالم و سرحال باشید همواره
روزگاری دور کلبه ای زیبا در میان باغی بهشت گونه که تمام رویاهای کودکیم در لابلای درختان پرتقالش و گزش بوته های گزنه سپری میشد و آبی به خنکای جان... که از چاه سنگیه میان آن بهشت عطش نفسهای هرم گرفته از دویدنهای کودکانه را فرو مینشاند........مامن نیاکان و یاد آور عزیزترین موجود عالم برایم بود و اکنون نیست و چه تلخناک نیست و ماری زهرناک آن خطه کودکی را درنوردیده وبه نام پیشرفت و ترقی همه رویاهای شیرینم را در زیر خروارها آسفالت سیاه مدفون کرده و ................همین
چقدر واژه هایی که به کار میبری آشناس از گردپیچ ماهی ....که فکر کنم از شوشاق هم توش استفاده میکنن....البته من همیشه مسئول خوردن بودم تا مکالمه اونشب با پوریا به زبون محلی.......اگر اشتباه نکنم حوالیه شهسوار باشی چون این زبون رو از بچگی میشناسم خیلی هاش فراموشم شده اما وقتی صحبت میشه یکی یکی از تو پستوی ذهنم میاد بیرون و برام روزهای خیلی دور رو تداعی و زنده میکنه
من قربون مامان گلت برم الهی....از همین جا دست خواهر عزیزم رو میبوسم
ما به اون ماهی شکم پر میگیم گرد بیج...ولی ما دیگه خیلی سنتی تر درستش میکنیم و تو فر نمیذارم ....حالا یه سر بیا یه بار دستپخت ما رو هم امتحان کن ....خب کی دعوتت کنم؟...صبرکن فکر کنم ...آاااااااااام اها ...شب عید بیا ....ای داد بیداد تو شب عید نیستی؟ ...چه بد
حالا چی کار کنیم پوریاااااااااااااااا....خب میبنی که من دارم همه تلاشمو میکنم ولی جور در نمیاد
راستی تو چی گفتی ؟ ...گفتی خدای کل خوابوندنی؟...دارم برات ...واستا
درسته رهای عزیز خونه من و شما نداره
راضیه تو هر جا باشی تاج سری
رها جونم وقت کردی بیا پیشم ...راستی سبزی هاتم ور دار بیار با هم بشینیم پاک کنیم.....وای چقدر کیف میکنم سر به سر پوریا میذارما
حالا کی خواست شما دست و دل بازی تهرونی ها رو ثابت کنی ؟...اونی که باید یه چیزایی رو ثابت کنه راضیه هست نه تو.....
شما هر وقت خواستی بیای یه پیام به من بده تا بگم کجا بیای
آخ آخ ...چه حیف شد من که دیگه نمیتونم کارت بخونم....خب ...پس دیگه شرمنده داداشی....همه سعیمو کردم دعوتت کنم ولی شانسه دیگه
نیم ساعته دارم می گردم نیست. نمی دونم حال آوا خانوم کجا رفته. شاید اصلا جایی نفرستاده شده. چه می دونم. گشتم نبود نگردین نیست. رها جون منم دوست دارم خیلی یعنی خیلی
رها عزیزم ببخشیدا می شه بریند کنار با آوا جون کار دارم. آوا جون عزیزم حالت خوبه؟ سلامتی؟ خسته نشی از شلوغیه عبد؟ خوبی گلم؟ منم خوبم راستی خیلی دوست دارم
رها جون من مدرسه هم که می رفتم هیچوقت اسم ها یادم نمی موند الانم که یادم می مونه قاطی می کنم به من چه که اسمهاتون هم نواست؟؟؟؟ آدم قاطی می کنه. ای ول کی می شه تولدم شه، یا مثلا سالگردی چیزی؟ حوصلمون سر رفت. چند وقته کادو نگرفته ایم از این مرد
مرررررررررررررسی منم خوبم...شما خوبین؟ همه خوبن؟ بچه ها؟ همه خوبن؟ ما هم خوبیم؟؟ شما خوبین؟ باشه میام همون جاو راستی یه چیز دیگه حال آوا خانومم پرسیدم حالا نمی دونم تو وب کی؟ قاطی شده حسابی
من کوچیکتم بهانه جونم
راضیه مشکوک میزنی ....خونه خاله کدوم وره ؟
با سلام
اگر خوب و دقيق فکر بکنيم ميبينيم که در جهان تمام موجودات پائين دستی توسط موجودات بالا دستی خورده ميشوند و هيچ غذای ديگری بجز اين حالت وجود ندارد .
برای مثال خوشی ما در کباب شدن گوسفند است .
از هر چی بگذريم
رحم است بر اسيری کز گرد دام زلفت /// با صد اميدواری ناشاد رفته باشد
بله آهنگ بسيار خوبی گذاشتی و ما با شما هم عقيده هستيم
بـــه تـــو کـــه فکـــر مــی کنـــم
بــی اختیــــار
بـــه حمـــاقـــت خــــود لبــخنـــد مـــی زنــم
بـــه تـــو کـــه فکـــر مــی کنـــم
بــی اختیــــار
بـــه حمـــاقـــت خــــود لبــخنـــد مـــی زنــم
من با گویش محلی خودمون جوابت رو میدم
یه چی تره بگوم ناراحت نبونی ؟ من از هر چی بابلیو املیه بیزارمه
دونی؟ خیلی خوشتره گیرن...فکر کانن کی هیسن...نا نا می منظور تو نیایا...تو خا خیلی ماهی ...خیلی هم تی کار درسته ....یه کوه سبزی بداشتی امی زناکان پیش امرم ونه بگیم یاعلی...اها ده...نا؟
جل الخالق.... نکنه تو دو تا کوچه اونور تر از خونه ما زندگی میکنی
پوریا بی صبرانه منتظر ایجاد چالشت هستم
بعد ببین چه چاهی تو وبت میکنم
راستی گفتی بچه خوبی شدی ....آره ؟
دیگه از پنچر کردن دست کشیدی ....الان احتمالا قورباغه میندازی تو کیف استادات
رها جونم قربونت برم ...من نمیفهمم این عذر خواهی بازار برای چی راه افتاده ....نگاه کن از پوریا یاد بگیر ...زده ماشینمو پنچر کرده
من به هیچ وجه نگفتم شما چالشی ایجاد کردین ...گفتم متن من ایجاد چالش کرده
پوریااااااااااااااااااااااااااااااااا
ماشینم پنچر شده
بابت تاخیرم عذر میخوام و متاسفم این جماعت سود جو حد اقل امکان رو برای مراوده گرفتن.....راستش این روزا گرفتارم و پست بعضی از دوستان از ستون وبلاگ دوستان خارج شده تا من بیام.....در عین حال وبلاگ شما جز انگشت شمارهای این سایته که هر وقت آن بشم برای عرض ادب سر میزنم ......نوشته بودید آخرین پست !!! چرا؟؟؟ شما که تا دیروز به من دلداری میدادید که بمونم ....حالا واسه خودتون همون وضعیت پیشامد کرده.و نکته دیگه این پست ..من دلیلی برای نبودش نمیبینم اتفاقا مطالبی که ارزشمند هستن چالش ایجاد میکنن وگرنه تو این سایت ریخته وبلاگ و پستهایی که حتی امکان گذاشتن کامنت خالی هم براشون ممکن نیست ......به هر حال بیتعارف شما یکی از وزنه های این مجموعه هستید و باعث یادگیری و لذت امثال من از خوندن مطالبتون امیدوارم اینو از ما دریغ نکنید
ممنونم داریوش عزیز
البته همونطور که فرمودید این متن چالشی رو ایجاد کرد ولی من واقعا قصد داشتن نگاه تک بعدی رو نداشتم
شاید به این دلیل که زن هستم و در متن یک ناجوانمردی قرار گرفتم مثل افرادی که راست دست هستند و خود به خود نوشته هاشون به سمت راست متمایل میشه این گونه نوشته ام ایجاد سو تفاهم کرده باشه
پوریا کلا تو خیلی باحالی
ما آخرش نفهمیدیم باید به خودمون افتخار کنیم یا بریم کشکمون رو بسابیم
آخ نه یادم رفته بود ...بله درسته سبزی پاک خواهیم کرد
من از فردا بافتنی میبافم
شوخی کردم حالا پانشی بیای اینجا جوهر وبلاگمو تموم کنی ها
با عرض سلام و احترام خدمت دوستان گل
امروز با دیدن کامنتهای شما دوستان که صد البته از سر دقت و توجه بوده ، برای اولین بار از نگارش یک متن پشیمان شدم و تاسف خوردم
آقا پوریا به من بگو واقعا تصور میکنی که من در مورد همه ادمها به خصوص مردها یک جور فکر میکنم؟
احتمالا خودت دیدی تو همین سایت چقدر برای تو احترام قائلم ...مطمئنا به یاد داری که همین چند وقت پیش به خاطر اینکه نشون بدم برای داریوش عزیز بسیار ارزش قائلم هدیه ای در قالب یک موزیک تو وبلاگم گذاشتم
اقا همایون ...حتما به خوبی میبینید که من لیست دوستانم رو مخفی نمیکنم ...میشه یه سری بزنید و به من بگین چند نفرشون مرد هستن ؟خود شما همایون عزیز ...فکر کنم یادتون رفته من خودم به شما درخواست دوستی دادم
احتمالا که نه حتما متن من ایراد داشته جایی که رهای عزیز هم داره بهم میگه همه مردها یه جور نیستن
از همه شما میخوام متن منو یک بار دیگه بخونین ...من صراحتا نوشتم اونهایی که یه چشم به درب و یه چشم به ساعت دارن و یا اونهایی که دارن تاوان نامردیه یکی دیگه رو پس میدن ....اگر واقعا میخواستم مرد ستیزانه بنویسم فقط مینوشتم تمام زنهای ایران و یا چیزی شبیه این ولی من اسمی از همه زنها به طور مطلق نبردم
در همسایگی ما مردی زندگی میکنه که به خاطر وجود یک زن زندگی او به طور کل نابود شد ...مردی رو میشناسم که بدون هیچ چشم داشتی به بچه هایی که تحت تکلف یک زن هستند کمکهای بیدریغ میرسونه
من فقط خواستم یک متن خاص در مورد قشر خاصی بنویسم
خود من همیشه و همیشه بر این اعتقاد بودم که اگر از هر ده نفر نه نفر نامردی کرد نمیشه این صفت رو به کل مردها تعمیم داد چون هنوز نفر دهمی در کار هست
در مورد نمایندگان زن مجلس و رای مثبت انها به ان لایحه باید بگم اقا پوریا گشتی و یک نقطه ضعف به رخم کشیدی که البته به جا بود و من حرفی برای گفتن ندارم و فکر میکنم این هم برمیگرده به برداشتی که شما از متن من داشتید .....و به قولی خواستید از جامعه مردان حمایتی کرده باشید
باز هم از همه دوستان به خاطر نظراتشون ممنونم...و باز هم به خاطر ایجاد ذهنیت مرد ستیزی این متن از همه عذر میخوام ...اول از خودم ...چرا که با نگارش ناقص و پر از ایراد یک متن عقاید و اعتقادات خودم رو برعکس جلوه دادم
بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه! بي تاب شدن عادت بي حوصله هاست
مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب
در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست
يامهدي،ادركني!
باتشکر برادر سیدعبدالله عابدینی
گاهی زن بودن واقعا سخته...اما غرور آفرینه
عالی نوشته ایند
اوا خانم داستان زیبایی نوشتی خوشا به ان قلم که در دستتان کسی قرار گرفته . می داند چه بنویسد . در حال خواندن حس میکنم چقدردر نوشتن این مطالب لطافت بکار رفته . تمام کلمات از دل بود . لذت بردم . مرسی
آوا خانم خیلی دوست دارم
مرسی که باهام دوستی
34147 بازدید
20 بازدید امروز
35 بازدید دیروز
131 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian