یه سوال؟؟؟

کی میتونه به این سوال جواب بده ؟

تازه از محل کارم به خونه برگشته بودم هنوز کفشامو در نیاورده بودم که دختر کوچیکه یه هو با جست و خیز اومد طرفم

مامان...مامان...ماماااااااااااااااان

من:وای ...چیه بچه ؟

دختر کوچیکم:مامان گاز قطع شده دی ریم ریم  دی ریم ریم

من:...سلامت کو؟

دختر کوچیکه :سلام

من: گاز قطع شده اونوقت تو داری از خوشحالی کیف میکنی ؟

دختر کوچیکه : خب میریم خونه مائده اینااااااااااااااااا

مادرم اومد کنار در ورودی و با نگرانی بعد سلام و خسته نباشید به  من گفت: دیدی چی شد ؟

من: سلام ...آره شنیدم...خب با اداره گاز تماس گرفتین؟

مادرم: اره بابا..یا اشغاله یا کسی گوشیو برنمیداره

دختر کوچیکم: مامان بریم دیگه من دارم یخ میزنم

مادرم رو به من: خب حالا چی کار کنیم؟ ...خودمون که هیچی ولی مادرجون رو چی کارش کنیم بچه ها چی ؟

من: نمیدونم ...اول باید بفهمیم که برای چی قطع شده ....کی دوباره وصل میشه

مادرم: خب کسی جواب نمیده که تا بفهمیم..... درو همسایه ها هم مثل ما کسی چیزی نمیدونه که

دختر کوچیکم با صدای بلند : مامااااااااااااااااااااان بریم دیگهههههههههههه

من: بچه داد و بیداد نکن بذار ببینیم چی کار باید بکنیم

مادرم : بریم خونه خاله اینا؟

من: چاره ای نیست به خاطر مادر جون هم که شده باید بریم

خونه مائده اینا (مائده دختر خاله منه )

خاله جان: مگه این که گاز قطع بشه شما رو ببینیم

من: جون خاله نباشه جون خودم میخواستیم همین جمعه بیایم

خاله جان : اره همون جون خودت

شوهر خاله مادرجون رو بغل میکنه و از پله ها میاره بالا براش یه پتو از قبل آماده کرده بودن جاشو مرتب میکنیم و بعد خاله جان میره طرف آشپزخونه که مثلا با یه سینی پر از چای برگرده

که یه هو از آشپزخونه دادش در میاد

خاله جان : وااااااااااااااااااااااااای

من: چی شد خاله ؟

خاله جان : گاز قطع شد

مادرم : ای بابااااااا....حالا چی کار کنیم؟

شوهر خاله : ای بگم الهی ....( بوووووووووووووووووووووووووووووووق= سانسور)

من: این طور که معلومه کل منطقه گازش داره قطع میشه

شوهر خاله : بهتره مادر جون رو ببریم تو یه اتاق کوچکتر

دوباره کمک میکنیم و مادر جون رو میبریم به اتاق دیگه

خاله جان چای نیمه دم کشیده که دیگه داره سرد میشه رو میاره

همه میریم تو همون اتاق کوچیک و درو میبندیم

رو مادر جون یه پتوی دیگه میذاریم کم کم دیگه واقعا داره سرد میشه من دخترامو با پتو میپوشونم ...ولی کوچیکه رو نمیتونم مهارش کنم به لحاظ غیر طبیعی بودن اوضاع داره کیف میکنه ...یا میخواد بره دستشویی یا تشنشه ....خلاصه هر جایی میخواد باشه الا زیر پتو

مائده و دختر بزرگ من کنار من نشستن و من متوجه میشم که دختر بزرگم خیلی تو فکره

ازش میپرسم :چیه خانمی ؟ کجایی؟

دختر بزرگم : مامان؟.....خیلی عجیبه ها

من: چی عجیبه عزیزم؟

دختر بزرگم: من مطمئنم که خیلی جاها خوندم و اززبون معلمهامون شنیدم که ایران رو معادن نفت و گاز خوابیده ...پس ...چرا؟

من دهنم وا مونده تعجبم از این نیست که اون این سوال رو پرسیده...بیشتر از این متعجبم که چرا نمیتونم یه جوابی به این بچه بدم طوری که هم قانع بشه هم خدشه ای به ذهن ظریفش وارد نشه و هم تعریفی که از منطق تو تصورش داشته به کلی بهم نریزه

به نظر شما من چه جوابی میتونم به این بچه بدم ؟