پنجره ای به دیوار کوبیدم
از پشت تیرکهای عمود بر همش چند پرنده به غایت انسجام و انتظام بر بلندای ابری سپید در حرکت بودند
قله ای بود مخفی شده در مه
بر دامنه اش چند جانور علف خوار و زحمت کش
رودی روان و سنگ ستیز مانوس با نیلوفران ابی
درختانی سخاوتمند و سرشار از میوه های بهشتی
دستم را به قصد فشردن دستهای پنجره دراز کردم
ناگاه صدای ضربه های چکمه ای مرا به خود آورد
شماره 158 ....جیره ات را بر دار
ومن حرکتی از خود نشان نمی دهم
هنوز برای شکستن اعتصاب زود است
فردا هم پنجره دیگری به دیوار خواهم آویخت
درود....امکان ارسال کارت نیست در سایت به محض امکان جواب میدهم
دوست دارم کمی گم بشوم
چرا تابلو ها را می بینی؟
این راه را برای من و تو ساخته اند
باور کن
بیا تو هم شبیه به من باش
از گم شدن نترس
ببین چه حال خوبی دارم...
دلم می خواهد آنقدر دور شوم
که یک عالمه جاده باشد و یک ماشین
باسلام
دلنوشته جالبی بود استفاده کردم
علی.
سلام وبلاگ قشنگي دارين وقشنگترازآن دوستاني خوب وبزرگ.يه زحمتي داشتم برات اگه امكان داره به سارا دوستت بگين بامن ارتباط برقراركنند{سارا اراك}
سلام اوا جان دلنوشته های زیبایی بودند اوای خوش زندگی را برایتان ارزومندم افتخار بدهیدوطرف ما هم بیایید
http://istgah51.rozblog.com/Forum/
http://istgah51.rozblog.com/
34187 بازدید
12 بازدید امروز
22 بازدید دیروز
163 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian