×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

مرغ عشق

× اینجا خانه دل من است درب این خانه بروی باغ دلگشای معرفت باز است با معرفت.....بیا تو
×

آدرس وبلاگ من

pastooyedeleman.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/ ava

شبحی به نام همسفر

برات النگو میخرم....با یه جفت گوشواره که یه حلقه بزرگ داشته باشه....راستی تو عطر چی میزنی ؟...ورساج؟....اونم میخرم برات....گرچه میدونم تو خودت بوی بهار میدی عزیزم....ببین اصلا ادرس بده بیام همدیگه رو ببینیم تو فقط اشاره کن هر چی که اراده کنی برات میخرم...الو ...پیامم میرسه ؟...اه ...لعنت به این یاهو...الو...الوووووووووووو....خانمی؟....حداقل یه کلمه ای فحشی چیزی بفرست تا بدونم میشنوی

زن با چشمانی از حدقه بیرون امده به صفحه مانیتور خیره شده بود ....نه این امکان نداره ....یعنی ...او؟...او که مرد فرهیخته و شریفی بود ...نه حتما داره سر به سرم میذاره ...من بیش از 5 ماهه که این مرد رو میشناسم ...اون اصلا مثل بقیه نبود...اون هیچ وقت به من نمیگفت (عزیزم)....داره امتحانم میکنه ....آره یقینا همینطوره

ولی این احتمال باوری نبود که به یقین رسیده باشد ، فقط تحلیلی خواستنی از سرناچاری دلی که نمی خواست زخمی شدنش را بپذیرد

اشکهایی که از دو چشم منتظر به محبت، یکی پس از دیگری سرازیر می شد گواه بر ناتوانی به ثبت رسیدن این تحلیل بر بایگانی دفتری بود به نام منطق

سرانجام دست پیش برد ...با انگشتانی لرزان اینچنین نگاشت

زن:بله پیامتون میرسه ....من...من همون اول بهتون گفتم که فقط یک همصحبت میخوام ...اونم تو دنیای مجازی ...اما الان دارم حرفهای تازه ای میشنوم

مرد :دس ور دار تو رو خدا...بس کن ....اینارو برو به یکی بگو نشناستت

زن: ببخشید ...متوجه نمیشم

مرد : برو بابا...تو دیشب تو چت روم نبودی ؟

زن: من؟...نه ...من اصلا چت روم نمیرم

مرد : پس من سرکار خانم رو از کجا پیدا کردم ؟

زن: حمید آقا طرز صحبت کردن شما منو میترسونه ...آره خب من تو چت روم شما رو زیارت کردم ولی بعد از آشنایی با شما دیگه لزومی نداشت برم چت روم چون شما رو داشتم

مرد :عجب...پس اون نیلوفر خانم کی بود؟

زن:از شما بعیده حمید اقا...خب خیلی ها میتونن با این اسم بیان چت روم حتی آقایون

مرد: اره ؟ اونم دقیقا با فونتی که همیشه شما ازش استفاده میکردین؟با همون رنگ؟

زن: حمید اقا!!!! دنبال بهانه میگردین؟

مرد :حالا چی کار کنم؟ آدرس میدی یا برم؟

کاش مخترعی بود که طنین صدای فریاد خاموش یک زن بازی داده شده را اندازه گیری میکرد ...مطمئنا برگ دیگری اضافه می شد به کتاب گینس...به یاد آورد شبی که از سر تنهایی و نیاز پشت یک سیستم آهنی نشست و با ساده دلی نوازش جستجو کرد ...مردی موقر و متین با او همکلام شد ...مردی سرشار از ادعاهایی ناب و نایاب....مردی که می گفت اره درسته من هم فقط دلم  میخواد یه دوست داشته باشم، مجازی و واقعی فرقی نمیکنه .....هر طور که شما بخواین...من شرایط خاص شما رو درک میکنم

شبهای متمادی صدای چق چق کلیدهای کیبورد دل انگیز ترین اتفاق زندگی زنی بود که تمام روز را به انتظار فرا رسیدن شب مجبور بود شمارش ثانیه ها را از سربگیرد

سکوت...انتظار دیدن جمله ای از آن سوی خط.....معما...معمای وجود یک مردکه به سمت خوبرویی و خوش طینتی او متمایل میگشت....قلب سرشار از امید ...و تپش های آن با دیدن روشن شدن چراغ آی دی یک همصحبت...کسی که پذیرفته بود تکه ای از نان تلخ تنهایی یک همسفر را بی هیچ اعتراضی نوش کند ...

الو....نیلوفر.....من آدرس میخوام

زن:................

مرد : نیلوفر...با توام لعنتی ....تو خیلی خوشگلی لامصب...آخه برای چی ؟...بابا مگه ما چند بار به دنیا میایم....چی میشه اگه من و تو با هم باشیم؟

زن:...............

مرد : نیلو...نیلووووووووووووووو

زن:حمید اقا من از همون اول همه چیزو بهتون گفته بودم.....گفتم که فقط میخوام با یکی حرف بزنم

مرد : آره میدونم....ولی خسته شدم بسکه در مورد لایه ازن حرف زدم....دوست ندارم به اراجیف و شعرهات گوش کنم....دیگه دلم نمیخواد در مورد تاثیر جنگ جهانی دوم بشنوم....برای من اصلا مهم نیست که تو به چه موزیکی علاقه مندی.....حوصله ندارم در مورد بچگی هام و کودک درون تو بحث و تبادل نظر کنیم

لبها به دندان گرفته شدند ...چانه ای لرزید....بغضی ویران کرد ....سینه ای بالا و پایین جهید .....چیزی شکست....بدتر از فروپاشی یک کوه ...و ....اما برای کسی  که به برکه ای گل آلود چشم میدوزد و به تمنای یافتن مرواریدی دستش را به عمق آب فرو میبرد شکستن بیش از اینها ادامه خواهد داشت

مرد :باشه هر طور راحتی ....ولی من از این به بعد نمیام...راستی یه چیز دیگه ....من یه حقیقت کوچیک رو ازت مخفی کرده بودم

من زن دارم ....زت زیاد

پنجشنبه 4 اسفند 1390 - 6:42:31 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

www.cloob.com/mohsenhacker

ارسال پيام

یکشنبه 7 اسفند 1390   9:36:12 PM

مرا به تختم ببندید...


و تَنــــــهایـم بگــذاریـد ...

هَـــر چــه نـــالیــدَم و

فـــــــریـــــــــــــــ ـاد زدم

بـــه ســــراغــم نـیــــــایـید ...

مَـــــن دارم او را تـَــــــرک می کـــنـم ...!!!

www.cloob.com/mohsenhacker

ارسال پيام

یکشنبه 7 اسفند 1390   9:32:46 PM

احســـاس میکنـــم

بـــد بـــازی را بـــاختــــم
حواســــت هســــت ؟؟؟

مـــــن یـــارت بــــودمـ

نـــه حریفـــــت !!!

http://alimor.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 7 اسفند 1390   6:49:48 PM

سلام آوا خانوم

فقط اومدم سر بزنم فردا حتما مطلبتون رو می خونم

راستی اد فرستادم که در جریان وبتون باشم خانوم اگه قابل بدونید

http://shogh.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 7 اسفند 1390   12:47:14 PM

سلااااااااااااااااااااااااااااام

آوا جون پست جدید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

http://saeidgolchin.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 7 اسفند 1390   4:09:16 AM

زیبا بود

ممنون

http://m32.gohardasht.net.com

ارسال پيام

شنبه 6 اسفند 1390   7:20:40 PM

درودبرشما دوست گرامی بسیار زیبا و دل نشین بود حقیقت تلخه ولی باید پذیرفت موفق و پایدار باشید

http://shogh.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 6 اسفند 1390   4:19:59 PM

سلام آواجون

خیلی عالی نوشتی....این موضوعیه که همیشه بوده و هست. وحشتناکه

http://mahmonir.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 6 اسفند 1390   4:05:09 PM

سلام آوا جان باخوندن مطلبت خوشحال شدم دوستی شما رو قبول کردم چون شما هم درک میکنید که تو این دنیای مجازی چه خبره ؟،من که زنی متاهل هم هستم خوب دوست دارم حرف بزنم وقتی آقای به عنوان دوست میاد اولا قبول نمیکنم اونم اول میگه اره منم میخوام فقط از همین طریق حرف بزنم اما جلسه دوم یا شماره میدن یا میخواهند که ارتباط قطع میشه .

امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم.

پاینده باشی 

http://mosaferan.gegli.com

ارسال پيام

شنبه 6 اسفند 1390   12:54:09 PM

همه ئ کسانی که با تو می خندند دوستان تو نیستند . به همه عشق بورز . به تعداد کمی اعتماد کن و به هیچکس بدی نکن . البته در این زمانه به هیچکس اعتماد نکن . موفق و پیروز باشی در زندگی متن زیبایی را به نمایش گذاشتی . مرسی

www.cloob.com/mohsenhacker

ارسال پيام

جمعه 5 اسفند 1390   5:41:32 PM

خدایا ...


من دلم را صابون زدم به عشق او ، چرا چشمانم می سوزند؟.....

ava

avanikooseresht

http://pastooyedeleman.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 5 اسفند 1390   5:03:47 PM

پوریا جان بابت دقت نظری که داری ممنونم

باید در مورد نظراتت بگم که

اگه ما مصداق های واقعی این داستان رو قبول داشته باشیم پس باید به این نتایج هم برسیم که در برخی موارد تیز هوشی قربانی نمیتونه کمکی بهش بکنه و به قول معروف دست بالای دست بسیاره ...اونی که بازی میده میدونه چی کار کنه و چی بگه ....و باز هم اگر اینو هم بپذیریم که آدمهای ساده لوح هم تو دنیای نت وجود دارند ....پس این داستان بیشتر اشاره داره به اونهایی که همه رو عین خودشون میبینن

در مورد جایگزینی جنسیتها اتفاقا باید بگم که ابتدا خیال داشتم دو داستان ، با دو شخصیت و جنسیتهای متفاوت رو با هم ادغام کنم ولی خب واقعا فرصتش رو نداشتم و به همین دلیل روی موردی که برام روانتر و راحت تر بود متمرکز شدم

ولی واقعا حق باشماست و هستند مردانی که توسط زنان بازی داده شدن

به خاطر حضورت واقعا ممنوم

http://mry_hbp.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 5 اسفند 1390   3:53:49 AM

ترجیح می دهم که درختی باشم

در زیر تازیانه کولاک و آذرخش

با پویه شکفتن و گفتن

تا رام صخره ای

در ناز و نوازش باران

خاموش از برای شنفتن

http://faryad-sokot.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 4 اسفند 1390   11:24:04 PM

درود و سپاس

نمي دونم چي بايد گفت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

شايد فقط ابراز تاسف كافيست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اميدوارم هيچ وقت شاهد اين چنين وقايع تلخي در واقعيت نباشيم؟؟؟؟؟؟؟؟؟

موفق و پاينده

با تشكر

ava

avanikooseresht

http://pastooyedeleman.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 4 اسفند 1390   7:45:50 PM

ممنونم داریوش عزیز

همیشه با نظراتتون منو شرمنده می فرمایین

پایدار باشید

http://cardinal.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 4 اسفند 1390   7:15:54 PM

تلخ.....تلخ....تلخ....اما متاسفانه واقعی .....این داستان رو به روایتهای مختلف بارها شنیدم.....این از فجایع دنیای مجازیه و حقیقت تلخ تنهایی آدما.....مثل همیشه آدم مسحور توانایی قلم وسبک نوشتاریتون میشه.......سپاس آوا بانو

http://ariames.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 4 اسفند 1390   7:16:44 PM