جنگی نابرابر ما را همراهی میکرد و تو سلاح ناکارآمدم را اشک خواندی
دستهای ظریفم را با محکم کاری به چندین بند و زنجیر کشیدی
ناموس پرستی...غیرت...و...اسلام
گونه های لطیفم هر شب میزبان دسترنج نگاه ناباوری است که بر اعتقادم می چکد
دخترانم در وجود من رشد کردند و خرج محبتی بی منت تا ابد بر دوش من است ....ولی آنها را دُخت تو می خوانند
تو مرا به جرم انچه که عدم تمکینش می نامند، به تازیانه نگاه سرزنش بار بی بی نساءو صغری خانم سپردی
و سهم من از این همه، یک بالش بود ....که به هنگام نجواهای شبانه به دندان می گرفتم.
تو روشن فکری ... جامعه و دیپلماتهایش را می شناسی
و من سیب زمینی و چاقو به دست برگوشه ای از آشپزخانه فرمانروایی میکنم
تو قدرتمندی به شکستن دل نازک من
و من همچنان ضعیفم تا وقتی که قاعده بازی شکستن را نمی دانم
تو با مراقبت بیگانه ای
و اما من مراقبم...مراقب پوششم....تناسب نمودار دخل و خرج.....بلندی صدای خنده من و البته دخترانم
من زندگی میکنم ....درون گاو صندوقی که کلیدش را گم کرده ای
و تو نیاز به تنهایی داری....تنهایی با دوستانت....تنهایی با زن مطلقه بی سرپناهی که کمک به او ثواب اخرتت را تضمین خواهد کرد !!!!
واژه خیانت در بارگاه تو، حتی ثانیه ای دوام نمی آورد .... رنگرزی استادی می خواهد ...و پیشانی من سالهاست که با رنگ شاگردی سپید است
تو در کنارم درد کشیدی و به آزادی رسیدی....ترک افیون، همراه می خواست که من بودم
ولی من همراهی نداشتم و هرگز ترک نکردم ....بردباری و قربانی شدن را
و خدشه ها از اعتبار تو فاصله می گیرند ان هنگام که صورت نحیف من در جدال با سیلی هایی است که فقط سرخ می کنند
بخشیدن عطا به لقا هم داستانی دارد ....من باید بگذرم....از تمام انچه حق من است تا تو مرا از نعمت مادری محروم نکنی
مهرم را به زور در اختیار داشتن نام فامیلی حلال کردی ...و من جانم را به دنیای درندگان زنان بیوه آزاد کردم
هم اکنون تو هستی و موهای سپیدی که رنگش می پوشانی ....من هستم و کفشهایی که امسال دو بار تعمیر شده اند
تویی و تنهایی های عارفانه ات ....منم و اضطراب شنیدن صدای پای صاحب خانه
تویی و یک حنجره برای روایت ناشزه بودن من....منم و اشکی که سلاحش خواندی و ....البته سکوت
سرت را بالا بگیر مرد ....سرت را بالا بگیر
عرفان نظرآهاری
هر چه غم رنجم دهد در سینه جایش گرمتر/ وای من گر آزرده کنم میهمان خویش را....
مرسی هومن جان
جناب بنیامین
بابت حضور و اظهار نظر ازتون ممنونم
ولی ترجیح میدم هیچ جوابی به شما ندم که به قول امروزی ها این کل کل واقعا راه به جایی نمیبره ....
بله احتمالا من زنی بودم که همسرم از من ناراضی بود
شما هم موفق باشید
دوستان عزیز سپاس فراوان بخاطر حضور و دلگرمیتان
همایون عزیز بی نهایت خوشحال شدم
داریوش عزیز ....فقط میتونم بگم مرسی که هستی و خدا میدونه که چقدر از بودنت خوشحالم
تو نبودی ...تو نبودی
درود به دوستان عزیزم
بهانه جان موفق نشدم رو وبلاگت نظر بگذارم
موفق باشی دوست خوبم
آفرین آوا جون...مثل همیشه زیبا بود
با احساس بود
واز همه مهمتر برگرفته از دل بود
34472 بازدید
41 بازدید امروز
127 بازدید دیروز
397 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian