نان میخرید نعلبکی ها را سپید میکرد گلدانها را اب میداد پایه های مبل ها را برق میانداخت پایین دامن خاتون را گلدوزی میکرد اسمش ذری بود همه خانمهای محله بالا برای داشتنش باید نوبت میگرفتند وقتی او بود چیزی گم نمیشد و کاری نا تمام بر زمین نمی ماند چادری داشت با گلهای صورتی و ابی در هم تنیده شده مدتی بود ذری خانم دیگر پیدایش نبود میگفتند با پولهایی که پس انداز کرده ،اخر عمرش به استراحت و زیارت مشغول است نیم دعای عاقبت خیری از جمع زنانه ای آشنا برایش حواله شد ذری اما به چنگال بی خردی پست گرفتار بود افیون زده ای که گرگ شده بود و توهمات زیبایش در گرو ازار جسم و روح ذری میسر میشد شازده یکی از زنان محله بالا قرار بود عروس به منزل بیاورد خانمی عطر زده به دنبال کلفت دیرین خود به سمت محله پایین روان شد درب خانه ذری باز بود خانم عطر زده دست بر دهان کوبید تا جیغ برنیاورد جنازه ای می بردند پیچیده شده در خون و چادری با گلهای صورتی و ابی در هم تنیده شده کاش شازده های محله بالا زودتر قصد اوردن عروس کرده بودند یا شاید هم کاش عروسهای طناز وزیبا به گفتن بله های دیر هنگام مغرور نبودند
سلام خانمی واقعا خسته نباشی زیبا نوشتی و عالی ای کاش تمام دختر خانمها قبل از ازدواج درک و عقل آنها کامل باشه و با دید باز بگویند بله
34161 بازدید
8 بازدید امروز
26 بازدید دیروز
139 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian